[ عشق یک قاتل] ( پارت ششم)
صبح روز بعد
لیونا : تو زندگیمو نباید کردیی چطور توقع داری باهات ازدواج کنم؟
جیهوپ : ما دیشب ازدواج کردیم فقط رسمی نبود ( با پوز خند)
لیونا : تو یه روانیییی بیمار هستییی
جیهوپ : یه روانی بیمار هر کاریو انجام میده
لیونا : ولی من اینجای نمیونم نمیمونمممممم
جیهوپ : نمیمونی ؟ مگه دست خودته؟؟ ( وای یاد حرف حسین افتادم😂)
لیونا : اره ارههه دست منههه من اینجا نمیمونم
جیهوپ : تو یا باید با من ازدواج کنی یا باید بمیری
لیونا: میخوام بمیرم منو بکش همین الان منو بکش
جیهوپ: چ..ی؟ یعنی حاضری بمیری؟
لیونا : اره من از تو متنفرممم متنفرر
جیهوپ خیلی عصبانی شد میخواست لیونارو تنبیه کنه
جیهوپ : بادیگارد ها
بادیگارد: بله قربان
جیهوپ : این دخترو ببرید به اتاق شکنجه همین الان
........ تو خماری بمونید هعییی
لیونا : تو زندگیمو نباید کردیی چطور توقع داری باهات ازدواج کنم؟
جیهوپ : ما دیشب ازدواج کردیم فقط رسمی نبود ( با پوز خند)
لیونا : تو یه روانیییی بیمار هستییی
جیهوپ : یه روانی بیمار هر کاریو انجام میده
لیونا : ولی من اینجای نمیونم نمیمونمممممم
جیهوپ : نمیمونی ؟ مگه دست خودته؟؟ ( وای یاد حرف حسین افتادم😂)
لیونا : اره ارههه دست منههه من اینجا نمیمونم
جیهوپ : تو یا باید با من ازدواج کنی یا باید بمیری
لیونا: میخوام بمیرم منو بکش همین الان منو بکش
جیهوپ: چ..ی؟ یعنی حاضری بمیری؟
لیونا : اره من از تو متنفرممم متنفرر
جیهوپ خیلی عصبانی شد میخواست لیونارو تنبیه کنه
جیهوپ : بادیگارد ها
بادیگارد: بله قربان
جیهوپ : این دخترو ببرید به اتاق شکنجه همین الان
........ تو خماری بمونید هعییی
۱۲.۶k
۰۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.